این پست از وبلاگ را به بخشی از سخنان آیت الله صدر اختصاص می دهم که به دو مقوله نظم و کارتشکیلاتی پرداخته اند .
بسم اللَّه الرحمن الرحیم
* الرحمن* علّم القرآن* خلق الانسان* علّمه البیان* الشمس و القمر بحسبان* و النجم و الشجر یسجدان* و السماء رفعها و وضع المیزان* ألاّ تطغوا فى المیزان* (الرحمن: 1- 8)
براى بنده موجب بسى افتخار است که خارج از برنامه دعوت شدهام و آقایان اجتماع کردهاند تا به این سخنرانى گوش فرادهند. این افتخارى را که به بنده محول شده است تکریم و احترام فوقالعادهاى مىدانم و از این بابت به خود مىبالم. البته آقایانى که این افتخار را به بنده دادهاند خیلى هم راه دورى نرفتهاند. چون آخر، بر فرض هم که لیاقت ذاتى نداشته باشیم، یک سربازِ ازجنگبرگشته ایم. یعنى محل کار ما را خداوند متعال در جایى قرار داده که سینه به سینه در مقابل دشمن هستیم. کاملاً تلخىِ کوتاهىکردن را حس مىکنیم. ضربتهاى شکننده و خردکنندهی دشمنان اسلام را از نزدیک لمس مىکنیم. یعنى، بنا به اصطلاح جنگى، در خط مقدم آتش هستم. خوب، اگر سربازى را که از جبهه برگشته مورد تکریم و احترام قرار دهند، کارِ نابهجایى نیست.
برای مطالعه مقدمه اول اینجا را کلیک کنید
اما مقدمهی کوتاه دوم: بنده نمىخواهم تفسیر بگویم یا نصیحت کنم؛ یعنى زیره به کرمان ببرم. بنده مىخواهم مشاهدات خود را براى آقایان بیان کنم. منتها یک مقدمهی مختصر براى آقایان عرض کردم. مقدمهی دوم، و باز کوتاه، این است که روزگارى، در صدها سال پیش از این، همهچیز در دنیا به صورت فردى بود. دولتش دیکتاتورى بود، استبداد بود، فردى بود؛ تجارتش براساس معاملات فردى بود؛ یک نفر، یک نفر تاجر بودند؛ دخل و خرجش را هر کس خود تنظیم مىکرد؛ همهچیز در دنیا صورت فردى داشت: زراعتش، تجارتش، درسخواندنش، دولتش، سیاستش، روزنامهاش و همهچیز به شکل فردى بود. در آن زمان، اگر ما، یعنى قواى دینى و راهنمایان اخلاقىِ بشر، به صورت فردى فعالیت مىکردیم، تا حدودى معقول و موجه بود. عیبى نداشت. براى اینکه ما هم هماهنگ با همه بودیم. یکى در مقابل یکى. آنها تنها بودند، ما هم تنها بودیم.
اما امروز همه چیز به صورت دستهجمعى و سازمانیافته درآمده است: دولتها، تشکلها و سازمانها دارند؛ تجارت به صورت شرکتهاى وسیع و محیرالعقول درآمده؛ تبلیغات، مؤسساتِ وسیعى دارد؛ مطبوعات، مشى واحد اتخاذ کردهاند؛ سیاستمداران، احزاب را به وجود آوردهاند؛ فلاحت و کشاورزى مکانیزه شده و در قالب شرکتها درآمده است. در این دنیاى سازمانى، اگر ما باز بخواهیم تکروى کنیم، به نظر من، نهایتِ سادگى است. ما اگر امروز عملِ دستهجمعى نداشته باشیم کلاهمان پسِ معرکه است. که هست! براى اینکه همهچیز منظم و تشکیلاتى و سازمانى است. شما جایى نشان دهید که تنها پیش بروند، بى سازمان راه بروند، بى تشکیلات پیش بروند، یا تکروى کنند. نمىتوانید پیدا کنید.
اینها دو مقدمهی عرض بنده بود. مقدمهی اول اینکه جهان منظم است، پس نمىشود بىنظم زندگى کرد. مقدمهی دوم اینکه جامعهی امروز همهچیزش مؤسساتى، سازمانى و تشکیلاتى است و اگر ما بخواهیم بىسازمان و بىتشکیلات فعالیت کنیم موفق نخواهیم شد. حالا اگر این دو مطلب را پذیرفتید که چه بهتر. اگر هم نپذیرفتید، به پنجاه سال پیش تا حالا مىماند که همهمان خُرد شدیم، له شدیم، قوایمان تلف شد، هرکس به راه خودش رفت، هرکس با دیگرى تضارب و تزاحم داشت و مشکلات بیشمارى پیش آمد. نتیجه هم این شد که دیگران هزاران فرسنگ از ما پیش افتاده و رفتهاند، اما ما هنوز همینجا هستیم و باز هم مىمانیم. میل خودتان است. مىخواهید بپذیرید، نمىخواهید هم نپذیرید. اینها دو مقدمهی کوتاه بنده بود